کد مطلب:259333 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:164

چرا از دیدار ما غافلی ؟
محمد بن علی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر گوید:

پریشانی ما به نهایت رسید. به پدرم گفتم: كرم و سخاوت ابی محمد امام حسن عسكری علیه السلام مشهور است. خوب است ما هم به سراغ او برویم امید است به ما نیز اكرام و انعام نماید.

رهسپار منزل حضرت شدیم، در راه پدرم گفت: سخت محتاجم و اگر حضرت پانصد درهم به من بدهد و دویست درهم آن را هزینه ی پوشاك و دویست درهم آن را صرف خوراك و صد درهم را هم جهت ما یحتاج اهل و عیالم قرار دهم خوب است.

من هم از خاطرم گذشت كه اگر حضرت سیصد درهم به من بدهد تا الاغی بخرم و اسباب معیشت فراهم آورم و بقیه را صرف دامادی كنم خوب است.

به در خانه ی حضرت رسیدیم، غلامی بیرون آمد و گفت: علی بن ابراهیم و پسرش وارد شدند.

سلام و احوالپرسی كردیم. حضرت به پدرم فرمود: چرا از دیدن ما غافلی؟



[ صفحه 101]



عرض كرد: هم تنبلی و هم مشغولیت مانع شده است. ساعتی نشستیم و چون خواستیم بیرون بیاییم، به دهلیز خانه كه رسیدیم غلامی آمد و كیسه ای به دست پدرم داد و گفت: پانصد درهم است، دویست درهم برای هزینه ی پوشاك و دویست درهم برای خوراك و صد درهم برای ما یحتاج زندگی.

و كیسه ای هم به من داد و گفت: سیصد درهم است، و همان گونه كه نیت كرده بودیم، یكی یكی را بیان فرمود.

اما من قصد كرده بودم به جبل روم و از آنجا همسر انتخاب كنم، فرمود: به جبل مرو، بلكه به سورا برو كه تو را در آنجا گشایش كار است.

من به فرموده ی حضرتش عمل كردم و به سورا رفتم و مرا در آنجا نفع های بسیاری به دست آمد و امروز از بركت آن، صاحب دو هزار دینارم و همواره در ترقی هستم. [1] .


[1] حديقة الشيعه: ص 698.